بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-کتاب های پیشین الهی- بهنظر میرسد به ا ینعلت- معجزه بیانی نداشتد اولابرای ازمایش بوده است- درثانی پیامبران سلسله وار مبعوث میدند وکتب را تصحیح میکردند وکتب راستین بیان میکردند- ولی قران به این علت که پیامبری دیگر نمیامده است- دارای معجزه بیانی است- تبدیل وتحریف وتغیر دران رخ نمیدهد مگر درتبین وتفسیر که ربطی به معجزه بیانی ندارد- قران میفرماید- قال کافرون- ان هذا لساحرمبین—این مرد یعین پیامبراکرم صلواته الله علیه واله والسلم حقیقتا ساحر است- درعرف بین ساحر وجادوگر اختلاف است- ساحر بیشتر بیان میکند واورادی را مشخص میسازد- که بابیان ان اتفاق مورد خواست فرد رخ میدهد- ماند دعا- ولی جادوگر بیشترعمل میکند درعربستان این چنین بوده است-در جدل گاهی گوینده جواب میدهد وگاهی باید مخاطب جواب دهد- این سئوال مطرح است چرا دربیان فقط پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم ساحربیان شناخته شد وچرا دیگران به این لقب مشخص نشدند- قران میفرماید- ایاتنا بینات- ایه های ما نشانه وعلامت مارا دارد بینات مطلق است درتمام ابعاد است وتا امروز هیچ کتابی وعلمی برخلاف ایات الهی موجود نیست- وموجودات این عالم هم نشانه هائی واضح از علم وقدرت الهی دارا است –میگویند کتابی غیر ازاین قران بیاور که مطابق ایده ها وخواست ما باشد پس قران را نتوانستند رد کنند-ولی گفتند انرا ما نمی پسندیم- امروزه برمسئله فرجام همین موضوع است- بعد قران میفرماید – فمن اظلم ممن افتری کذبا او کذب بایاته- انه لا یفلح المجرمون- این امر تقلید از یهود است-چه کسی ستمکارتر از کسی است که را دروغی به خدا نسبت دهد ویاایه او را تکذیب کند- تکذیت مطلق امده است میگفتند اگر مطابق میل مانباشد میگ.ئیم این ایه از طرف الهی نیامیده است-در دانشگاه لندن سر کلاس استادفرمودندحضرت مسیح علیه السلامبرلاف ان اینطور وانمود میشود حضرت دریک سفر طولانی بوده است نیست- بلکه از نزدیک یک دهکده عبور میکرده است وبه افرادی که تشخیص میداده است گوش شنوا دارند انها به جای دنجی میبرده است وشروع به وعظ میکرده است وافراد نقصی داشتند تقاضای معالجه میکردند اول درنیت خود قصد هائی داشتند حضرت مسیح علیه السلام توجه ای نمیکرده است تاقصدانان تنقیح وپاک میشد وحضرت مسیح علیه السلام ایشان به کناری وجلوتر میبرد ومیفرمود چون نیت ات صاف شد وایمانت کامل شد خداوندمنان به دست من تورا معالجه خواهد کر د وانفرد خوب میشد وهمه تکبیر میگفتند- ان فرد میفرمود ده بالتر انهاهم قوم وخویش من هستند ومردمان خوبی هستند ومن سریع که قبلا شل بود به انزدانان میروم تا انها معجزه شمار ببینند- وبه شما ایمان بیاورنند وشما به نزدانان بیائید و باهمراهان همراه مسیح علیه السلام به نزدانان میرونند درهمین هنگام- یک یهودی از صف بیرون می اید وکنار کوه می ایستد ومیگوید من به مردم اورشلیم خواهم گفت نه موعظهای کردی ونه معجزه کردی ونه مردمان گرد شما جمع شدند حضرت مسیح علیه السلام ایشان را نفرین میکند ناگهان سنگی بزرگ از کوه جدا غلطان بر سران یهودی فرود می اید وباز جماعت تکبیر میفرستند-